جدول جو
جدول جو

معنی آب رزان - جستجوی لغت در جدول جو

آب رزان
آب رز، باده، شراب انگوری
تصویری از آب رزان
تصویر آب رزان
فرهنگ فارسی عمید
آب رزان
شراب انگوری آب رز
تصویری از آب رزان
تصویر آب رزان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ظرف بزرگ و دسته دار شبیه ملاقه که با آن آب یا غذای آبکی مانند آش و آبگوشت را از ظرفی به ظرف دیگر می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بازان
تصویر آب بازان
تیره ای از پستانداران دریایی مانند بالن، دلفین و کاشالوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب رفتن
تصویر آب رفتن
کوتاه شدن پارچه یا لباس نو به واسطۀ شستن آن در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب دهان
تصویر آب دهان
آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آب دهن، بزاق، تف، تفو، خیو، خدو، بفج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب فشان
تصویر آب فشان
چشمۀ آب گرم که از آن بخار و آب گرم فوران کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبریزان
تصویر آبریزان
جشنی که در قدیم ایرانیان در روز سیزدهم تیرماه می گرفتند و بر یکدیگر آب یا گلاب می پاشیدند و این رسم تا زمان صفویه برقرار بوده، آبریزگان، آب پاشان، آب تیرگان
فرهنگ فارسی عمید
جمع آب باز، تیره ای از پستانداران بحری که عده کمی از آنها در رودخانه های نواحی حاره میزیند قطاس قاطوس قیطس حوت الحیض شناگران. این تیره شامل: بال ها و غیره میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
جشنی که در روز سیزدهم تیرماه در ایران باستان بر پا میداشتند و آب بر یکدیگر می پاشند آبریزان، نوعی از طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب فشان
تصویر آب فشان
سوراخهائی که آب گرم از آنها بیرون رانده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبگردان
تصویر آبگردان
ملعقه بزرگ دسته دار که با آن از دیگهای بزرگ آب و جز آن بر گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
بزاق، بصاق، خیو، به تعبیر آب دهان برای چیزی رفتن، خواهان وآرزومند آن بودن، بزاق
فرهنگ لغت هوشیار
جریان آب - رفتن آب، کوتاه شدن جامه تازه پس از شسته شدن آن، خارج شدن منی جاری شدن آب مرد، بی عزت شدن خوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب روغن
تصویر آب روغن
روغن گداخته به آب گرم آمیخته که بر روی چلو دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب دهان
تصویر آب دهان
((دَ))
کنایه از کسی که راز نگه دار نیست، دهن لق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب دهان
تصویر آب دهان
((بِ دَ))
آبی لزج و اندکی قلیایی که از غده های دهان ترشح گردد و وقتی با غذا آمیخته شود موجب سهولت هضم آن می گردد، بزاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب رفتن
تصویر آب رفتن
((رَ تَ))
کوتاه شدن جامه در اثر شستن، بی آبرو شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبگردان
تصویر آبگردان
((گَ))
ظرفی دسته دار مانند ملاقه، اما بزرگتر از آن، که به وسیله آن آب، آش یا غذاهای مانند آن را از ظرفی به ظرف دیگر می ریزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب رسانه
تصویر آب رسانه
آب حسرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آب رسانی
تصویر آب رسانی
Hydration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آب رسانی
تصویر آب رسانی
hydratation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
میراب
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از آب رسانی
تصویر آب رسانی
hidratación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آب رسانی
تصویر آب رسانی
hidrasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آب رسانی
تصویر آب رسانی
การให้น้ำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آب رسانی
تصویر آب رسانی
hydratatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آب رسانی
تصویر آب رسانی
水合作用
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آب رسانی
تصویر آب رسانی
idratazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آب رسانی
تصویر آب رسانی
hidratação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آب رسانی
تصویر آب رسانی
nawadnianie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آب رسانی
تصویر آب رسانی
гідратація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آب رسانی
تصویر آب رسانی
Hydratation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آب رسانی
تصویر آب رسانی
гидратация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آب رسانی
تصویر آب رسانی
जलयोजन
دیکشنری فارسی به هندی